133

بجای133

133

بجای133

شیخ {کروبی}و خانه ای برای یک خانواده شهید





دوستی داشتم به نام علی.

الآن مدتی است که از او بی خبرم. بواسطه دو سال همکلاسی بودن در اول و دوم راهنمائی، جزو کسانی است که هیچگاه فراموشش نمی کنم، نه او را و نه دیگر هم کلاسی های آن دوره را.

یادم هست که علی از فرزند شهید بودنش، راضی نبود و همیشه به این موضوع اقرار می کرد و البته این اقرار را جزء افتخارات خود می دانست و گاهی از شدت ناراحتی، از دست پدری که به گمان او، کشور را بر خانواده اش ترجیح داده بود، می گریست.

یادم هست که مادرش، در یک تماس تلفنی به  من گفت که صاحب خانه، قصد بیرون کردنشان را دارد و به علت بی پولی، شاید مجبور شوند به منزل پدر بزرگ علی در شهرستان باز گردند و از من خواست این موضوع را به شیخ منتقل کنم و این عبارت او هیچگاه از ذهن من خارج نمی شود که: "شیخ، مانند پدر من است. او همیشه به ما خانواده شهدا لطف دارد."

و یادم هست که بواسطه کمک شیخ {کروبی}و صحبت او با یکی از خیرین، مقداری پول برای خرید یک واحد آپارتمان در شهرک شهید محلاتی تهران تهیه شد و آن بنده خدا همیشه با گریه، دعاگوی شیخ بود.

جالب اینکه تمام این ماجرا، بعد از دوران تصدی او در بنیاد بود و او می توانست به من بگوید: بروید و از بنیاد، کمک بخواهید چراکه من دیگر مسوول نیستم.



مرحبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاوبارک الله به شیخ


نقل از 

آقــــــــــــــــــــــازاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد